وبژه نامه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س)


The image “http://www.emdadgaran.com/includes/FCKeditor/upload/91(5).jpg” cannot be displayed, because it contains errors.



فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر پیغمبر اکرم و از دوشیزگان ممتاز عصر خویش بود. پدر و مادرش از اصیل ترین و شریف ترین خانواده های قریش بودند. از حیث جمال ظاهری و کمالات معنوی و اخلاقی از پدر و مادر شریفش ارث می برد. و به عالیترین کمالات انسانی آراسته بود. شخصیت و عظمت پیامبر اکرم روز به روز در انظار مردم بالا می رفت و قدرت و شوکت او زیادتر می شد به همین علت دختر عزیزش زهرا (علیها السلام) همواره مورد توجه بزرگان قریش و رجال با شخصیت و ثروتمند قرار داشت هر از چندگاه از او خواستگاری می کردند اما پیامبر با خواستگاران طوری رفتار می کرد که می پنداشتند مورد غضب پیامبر قرار گرفته اند.

رسول خدا فاطمه را برای علی (علیه السلام) نگاه داشته بود و مایل بود از جانب او پیشنهاد شود. پیامبر از جانب خدا مأمور بود که نور را با نور به ازدواج در آورد.
پیشنهاد به علی:
اصحاب رسول خدا احساس کرده بودند که پیغمبر اکرم تمایل دارد فاطمه (علیها السلام) را با علی پیوند ازدواج دهد، ولی از جانب علی پیشنهادی نمی شد. یک روز عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ و گروهی دیگر که پیامبر تقاضای ازدواج آنها را رد کرده بود در مسجد گرد آمده بودند و از هر دری سخن می گفتند. در این بین سخن از فاطمه به میان آمد. ابوبکر گفت: مدتی است که اعیان و اشراف عرب فاطمه علیهاالسلام را خواستگاری می نمایند اما پیغمبر اکرم پیشنهاد احدی را نپذیرفته و در جوابشان می فرماید: تعیین همسر فاطمه با خداست.برای همه روشن بود که خدا وپیغمبر، فاطمه را برای علی علیه السلام نگاهداشته اند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد علی برویم و جریان را برایش تشریح کنیم و اگر به ازدواج مایل بود همراهیش کنیم؟! آنها از این پیشنهاد استقبال و او را در این کار تشویق کردند.
سلمان فارسی می گوید: عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جانب آن حضرت شتافتند.علی (ع) فرمود: از کجا می آیید و به چه منظور اینجا آمده اید؟ ابوبکر گفت: یا علی تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری، و از موقعیت خود و علاقه ایکه رسول خدا به تو دارد کاملاً آگاهی. اشراف و بزرگان قریش برای خواستگاری فاطمه علیها السلام آمده اند ولی پیغمبر صلی الله علیه وآله دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان می کنم خدا و رسول، فاطمه را برای تو گذاشته اند. و شخص دیگری قابلیت این افتخار را ندارد.

افکار خفته بیدار می شود:

اوضاع بحرانی اسلام و گرفتاری ها و فقر اقتصادی مسلمین، چنان علی (ع) را مشغول ساخته بود که به خواسته های درونی خویش و ازدواج و تشکیل خانواده هیچگونه توجه نداشت.
علی (ع) اندکی پیرامون پیشنهاد آنها تأمل و اطراف و جوانب قضیه را به خوبی بررسی نمود: تهیدستی خود و مشاهده گرفتاریهای عمومی از یک طرف و فرا رسیدن زمان ازدواج وی از طرف دیگر(1). او بخوبی می دانست که اگر همسری چون فاطمه را از دست بدهد دیگر این فرصت قابل جبران نیست.

حضرت علی علیه السلام به خواستگاری می رود:

این پیشنهاد علی را تحت تأثیر قرار داد بطوریکه دست از کار کشید و به منزل بازگشت. خود را شستشو داد، عبای تمیزی بر تن کرد و به خدمت رسول اکرم شتافت. درب خانه را به صدا درآورد. پیغمبر به «ام سلمه» فرمود: در را باز کن. کوبنده در شخصی است که خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد. عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت، کیست که ندیده درباره اش چنین داوری می کنی؟ فرمود: ای ام سلمه! مردی دلاور و شجاع است او برادر و پسرعمویم و محبوب ترین مردم نزد من است. ام سلمه از جای جست و در سرای را باز کرد. علی (ع) داخل منزل شد، سلام داد و در حضور پیغمبر نشست. از خجالت سرش را به زیر انداخت، و نتوانست تقاضای خویش را عرضه بدارد. مدتی هر دو خاموش بودند. بالاخره پیغمبر (ص) سکوت را شکست و فرمود: یا علی گویا برای حاجتی نزد من آمده ای که از اظهار آن خجالت می کشی؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش که تمام خواسته هایت قبول می شود.
عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت وتأدیب من کوشش نمودی و به برکت وجود شما هدایت شدم. یا رسول الله! به خدا سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستی. اکنون موقع آن شده که برای خود همسری انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم، تا با وی مأنوس گردم و از ناراحتیهای خویش بکاهم. اگر صلاح بدانی و دختر خود فاطمه علیها السلام را به عقد من در آوری سعادت بزرگی نصیب من شده است.
رسول خدا که در انتظار چنین پیشنهادی بود صورتش از سرور و شادمانی بر افروخته شد، فرمود: صبر کن تا از فاطمه اجازه بگیرم. پیغمبر نزد فاطمه (ع) رفت، فرمود: دخترم! علی بن ابی طالب (ع) را به خوبی می شناسی برای خواستگاری آمده است. آیا اجازه می دهی ترا به عقدش در آورم؟ فاطمه از خجالت سکوت کرد و چیزی نگفت. پیغمبر چون آثار خشنودى را درچهره او دید گفت: الله اکبر و سکوت او را علامت رضایت دانست (

توافق:

رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه به نزد علی آمد و با لبی خندان گفت: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر.فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر نیز از ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن آبکشی کنی و امور اقتصادی خود و خانواده ات را تأمین کنی و برای اهل وعیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را بر آن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی از آن صرف نظر کنی همان زره است. منهم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم. یا علی آیا اکنون بشارتی به تو بدهم و رازی را برایت آشکار بسازم؟! عرض کرد : آری یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت، شما همیشه نیک خوی و خوشزبان بوده اید.
فرمود: پیش از آنکه به نزد من بیایی جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! خدا ترا از بین مخلوقاتش
برگزیده و به رسالت انتخاب کرد. علی (ع) را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد. باید دخترت فاطمه را به ازدواج او درآوری. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا فرزندان پاک و نجیب و طیب و طاهر و نیکو به آنان عطا خواهد نمود یا علی هنوز جبرئیل بالا نرفته بود که تو درب منزل را زدی

خطبه عقد: پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمود: یا علی تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو می آیم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم و خطبه بخوانیم. علی (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد، آنها از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزویج کرد، هم اکنون پیامبر در راه است تا در حضور جمعیت، مراسم عقد و خطبه خوانی را انجام دهد. پیغمبر (ص) در حالی که صورتش از سرور و شادمانی می درخشید به مسجد تشریف برد، ‌و به بلال فرمود: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن. هنگامی که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای فرمود: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه علیها السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگیرم. سپس نشست و به علی (ع) فرمود: برخیز و خطبه عقد را بخوان. علی علیه السلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و شهادت می دهم که بغیر از او خدایی نیست. شهادتی که مورد پسند و رضایت او واقع شود. درود بر محمد صلی الله علیه وآله، درودی که مقام و درجه اش را بالا برد. ای مردم! خدا ازدواج را برای ما پسندیده و بدان دستور داده است. ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. ای مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید. مسلمانان به پیغمبر (ص) عرض کردند: یا رسول الله! فاطمه را با علی کابین بسته ای؟ رسول خدا پاسخ داد: آری ! پس تمام حضار دست به دعا برداشته گفتند: خدا این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند. مذاکره عروسی: علی علیه السلام می فرماید: حدود یک ماه طول کشید و من خجالت می کشیدم با پیغمبر درباره فاطمه صحبت کنم، ولی گاهی که خلوت می شد می فرمود: یا علی چه همسر نیکو و زیبائی نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو کردم. روزی برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیارمسرور هستم. چرا از رسول خدا (ص) خواهش نمی کنی که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسیله عروسی شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خیلی میل دارم عروسی کنم اما از رسول خدا خجالت می کشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر (ص) برویم. علی با برادرش عقیل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بین راه به «ام ایمن» برخورد کرده جریان را برایش گفتند. ام ایمن گفت: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره مذاکره کنم. ام سلمه و سایر زنان از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله مشرف گشتند. عرض کردند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن می شد. وقتی پیغمبر (ص) نام خدیجه را شنید اشکش جاری شد و فرمود: خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنی بود که خدا بر من وحی فرستاد که بدو بشارت دهم خانه ای از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد. ام سلمه عرض کرد: پدرم و مادرم فدایت شود، شما هرچه درباره خدیجه می فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسر عموی شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد. فرمود: پس چرا خودش در این باره صحبتی نمی کند؟ عرض کرد: از کمروئی اوست.پیغمبر (ص) به ام ایمن فرمود: علی را نزد من حاضر کن. وقتی علی (ع) خدمت پیغمبر مشرف شد فرمود: یا علی! آیا میل داری همسرت را به منزل ببری. عرض کرد: آری یا رسول الله. فرمود: خدا مبارک کند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسی را فراهم می کنم. سپس به همسرانش فرمود: فاطمه را زینت کنید و خوشبویش نمایید و اطاقی را برایش فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم (4). مراسم ازدواج برترین بندگان خداوند در روز اول یا ششم ذی الحجه (5) سال دوم یا سوم هجری انجام گرفت(6).

پی نوشت ها:
(1)ذخائر العقبی ص 26.
(2)بحار الانوار ج 43 ص 127 ذخائر العقبی ص 29
(3)بحار الانوار ج 43 ص 127
(4)بحار الانوار ج 43 ص 130 ـ 132
(5)مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 349
(6)بحار الانوار ج 43 ص 6 و 7

برگرفته از کتاب بانوی نمونه اسلام تألیف ابراهیم امینی.

بشارت تا خواستگاری

پیوند علوی فاطمی از نخست به دستور خداوند بود، و درشب معراج پیام هایی دراین باره از سوی پروردگاربه پیامبر «ص» داده شد .

هنگام بار داری خدیجه «س»خداوند پیامی مسرت آمیز برای پیامبر «ص» فرستاد .

سال ها گذشت و فاطمه «س» به سنین ازدواج رسید و از سوی خدا و رسول اعلام شد که همسر معصومه ای چون زهرا«س» باید معصوم باشد ، واو کسی جز علی بن ابی طالب «ع» نیست .

تقدیر الهی از نخستین روز برهمسری علی بن ابی طالب «ع» برای حضرت زهرا «س» قرار گرفته، بود تا روزی که امیر المومنین «ع» برای خواستگاری نزد پیامبر «ص» رفت . حیای علی «ع» از مطرح کردن خواستگاری تا آنجا انجامید که پیامبر «ص» خواسته ی اورا برزبان آورد.

با پاسخ مثبت حضرت زهرا «س» مهریه تعیین شد، و امیرالمومنین «ع» برای آوردن مهریه راهی بازارگردید تا با فروش زره به آرزوی دیرین خویش دست یابد.

از سوی خداوند نیز مهریه ای اسمانی برای بانوی دو جهان تعیین شد و بشارت آن توسط پیامبر (ص) به علی و فاطمه «س» داده شد .


ـ بشارت ازدواج درشب معراج [1]

خداوند اولین بشارت درباره ی ازدواج فاطمه رادرشب معراج به پیامبر «ص» داد درآن شب پروردگار فرمود :

یا محمد، من تورا برای رسالتم انتخاب کردم و صدیق اکبر را از طینت تو خلق نمودم و او را وزیر تو و پدر دو نوه ات قرار دادم- که آن دو آقای جوانان بهشتند- و بهترین زنان جهان را به ازدواج او درآوردم. تو همچون درخت هستی و علی شاخه های آن و فاطمه برگ هایش و حسن و حسین میوه های آن هستند شما را از والاترین طینت ها آفریدم و شیعیانتان را از طینت شما آفریدم؛ شیعیانی که حتی اگر گردن هایشان با شمشیر زده شود محبت شان نسب به شما افزون تر خواهد گشت .

پیامبر سوال کرد: پروردگار ا صدیق اکبر که نام برد ی کیست ؟ پاسخ آمد :«او برادرت علی بن ابی طالب است»

سپس پیامبر اتاقی از لولو دیدآن اتاق باطلا فرش شده بود و نقشی در آن دیده می شد .

سوال شد : یا محمد آیا صاحب این تصویر رامی شناسی ؟

عرض کرد : «آری این تصویر علی بن ابی طالب است »

اینجا بود که خدواند فرمود : فاطمه رابه ازدواج علی درآور و او را جانشین خودقرار ده .


ـ بشارت الهی برای خدیجه [2]

بعد از شب معراج زمان وقوع مبارک ترین پیوند نزدیک تر می شد .روزهایی که فاطمه «س» هنوز به دنیا نیامده بود ودررحم خدیجه با اوسخن می گفت ، بشارت دیگری برای پیامبر وخدیجه آمد :

(حواری انسیه برای تومتولد خواهد شد پس نور را به ازدواج نور در آور یعنی نور فاطمه و نور علی من ازدواج آن دورا درآسمان به انجام رساندم وخمس زمین را مهریه اش قرار دادم. از آنان فرزندانی پاکیزه متولی خواهند شدکه دوچراغ بهشت هستند.حسن وحسین).

واین گونه نزدیک شدن روزگار این پیوند مقدس برای همه روشن گردید.


ـ نخستین خواستگاری[3]

سال ها از این بشارت الهی گذشت وفاطمه به سن ازدواج رسید.

همسری او که تنهادخترپیامبر بودآرزوی بسیاری از کسانی بودکه فقط به فخر دنیوی می اندیشیدندو از عظمت مقام عصمت غافل بودند این گونه شد که بسیاری بدون درنظرگرفتن حتی سن فاطمه به استفبال این ازدواج رفتندتا افتخاری برای خودثبت کنند.

چند نفر از طریق منسوبین پیامبر اقدام کردندوافراد دیگری ثروت خودرا مطرح کردند.پاسخ حضرت به همه ی آنان این چنین بود.

امر ازدواج فاطمه به دست پروردگار اوست وی رابه همسری هر کسی که اراده کند درمی آورد من منتظر دستورالهی درباره ی ازدواج فاطمه هستم .

در پاسخ به کسی که برای خواستگاری ثروت خودرا مطرح کرد ، پیامبر «ص» با معجزه مشتی از سنگ راتبدیل به جواهر نمود وسپس به عنوان پاسخ نهایی فرمود: آیا یکی پس از دیگری به شما نگفتم که ازدواج فاطمه به دست پروردگاراوست ؟

همه ی خواستگارانی که پاسخ راشنیده بودند به خوبی می دانستندکه خداوند فاطمه رابرای چه کسی ذخیره کرده است لذا دربین خود گفتند:

پیامبر به خواستگارن فاطمه پاسخ رد داد و گفت نه دستور ازدواج او با خداست ، اما بدانید که علی ابن ابی طالب به خواستگاری زهرا نرفته است چنین می پنداریم که خدا ورسولش فاطمه را برای همسری او نگاه داشته اند. از سوی دیگر هنگامی که خبر خواستگاری به حضرت زهرا رسید فرمود:

منزه است خدایی که پدرم را به نبوت برگزیده است چگونه اینان همسر من خواهند شددر حالی که سالیان سال مشرک بوده اند؟

همسر من بایستی از نخست خلقت معصوم باشد .


- خواستگاری امیرالمومنین «علیه الاسلام »

پس از نا امیدی همه ی خواستگاران امیر المومنین تصمیم گرفت برای خواستگاری برود. این بود که به خانه رفت و نخست وضو گرفت آنگاه غسل نمود و دو رکعت نماز به جا آورد سپس لباس مناسب پوشیده و عبا بر دوش انداخت و به سوی خانه ام سلمه ـ که پیامبر«ص» آنجا بود به راه افتاد.

امیر المومنین با دلی پر از شوق و حیا برا ی مهم ترین لحظه ی زندگانی نزد پیامبر می رفت؛ و اراده ی پروردگار چنین بود که این پیوند مقدس به انجام رسد.

حضرت به خانه ی ام سلمه رسیدو کوبه ی در را به صدا درآورد پیامبر با شنیدن صدای در که خبر از مژده ای الهی می داد برخاست و با لحنی سرشار ازاشتیاق فرمود :«ای ام سلمه برخیز و در راباز کن شخصی پشت دراست که محبوب خدا و رسول است و او نیز خدا و رسولش رادوست دارد . ام سلمه از سخن پیامبر «ص» وعجله ی حضرت برای باز کردن درتعجب کردوگفت : این کیست که چنین منزلتی داردودرحالی که من حجابی ندارم باید در را برای او باز کنم؟!

پیامبر «ص» فرمود: «شخصی پشت درایستاده که با حیا وعفت است به خدا قسم اومحبوب ترین وعزیز ترین مردم درنزدمن است.»

امیر المومنین «ع» حلقه ی در را گرفت وتامطمئن نشد ام سلمه حجاب خود را پوشیده نگذاشت درباز شود آنگاه در را باز کرد وداخل شد و به پیامبر عرض کرد: سلام و رحمت وبرکت خداوند برتوباد.

آنگاه علی «ع» ساعتی مقابل پیامبر نشست اما از مطرح کردن خواستگاری شرم نمودوبرخاست وخداحافظی کردورفت پیامبر که خبرداشت امیرالمومنین«ع» برای چه آمده سخنی برزبان نیاورد.

فردای آن روزنیز حضرت آمدوساعتی مقابل پیامبر نشست اما حیا مانع ازسخن گفتن درباره خواستگاری شد ، واین بار نیز بدون هیچ گفتگویی راجع به موضوع برخاست و رفت.

ـ روز سوم خواستگاری

امیر المومنین«ع» روز سوم با اراده ی مصمم مبنی براعلان خواستگاری نزد پیامبر آمد اما این بار نیز مقابل حضرت نشست و ساعتی سکوت نمود.

پیامبر که می دانست تاسخنی راجع به ازدواج نگویدعلی «ع» همچنان سکوت خواهد کرد با تبسم فرمود: «یا ابا الحسن آیا خواسته ای داری ؟»

امیر المومنین«ع» همچنان سکوت کرد وازخجالت حرفی نزد .

پیامبر فرمود :گمان دارم برای خواستگاری فاطمه آمده ای ؟ حضرت باخوشحالی بسیار عرض کرد:

«آری یا رسول الله پدر و مادرم فدایت! هنگامی که طفلی بیش نبودم مرا از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسدگرفتی ودردامان خود پروراندی و با آداب نیکویت مرا تربیت نمودی و از غذای خویش طعام داد شما از پدر ومادرم نسبت به من مهربان تر بودی و دردنیا و اخرت پناه و پشتیبان من هستی.

سپس مقداری از مجاهدت د رجنگ ها و یاری حضرت سخن گفت .

پیامبر فرمود: «اهلاً و مرحبا یا علی!تو از آنچه گفتی بافضیلت تر و برتری »

عرض کرد : یا رسول الله از شما شنیده ام که فرمود ه اید :« هر دامادی و خویشاوندی منقطع است مگر خویشاوندی و دامادی من» پیامبر(ص )‌فرمود : یا علی داماد را پروردگار معین می کند و خویشاوندی نیز در دست اوست .

عرض کرد: یا رسول الله من برای خواستگاری زهرا نزد شما آمده ام و او را به همسری می خواهم پیامبر فرمود :

یا علی پیش از تو افراد دیگری نیز برای خواستگاری او آمده بودند و هنگامی که خبر آمدن آنها رابه او می گفتم کراهتی درچهر ه اش می دید اما اکنون نزد او می روم و خواستگاری تو را برایش مطرح می کنم تا نظر خویش را اعلام کند.


ـ خواستگاری نزد حضرت زهرا (س) [4]

پیامبر برخاست و علی را دراتاق تنها گذاشت ونزد فاطمه آمد حضرت زهرا به پا خاست و عبای پدر را از دوش او برداشت و ظرف آبی آورد پیامبر دست خود را شست وزهرا نیز پای پدر را شست و شو داد و سپس مقابل حضرت نشست .

پیامبر فرمود : «فاطمه جان» عرض کرد : بلی ای پدر خواسته ای دارید ؟

من از خداوند در خواست کردم که بهترین و عزیزترین مردم را به همسری تو درآورد اینک علی بن ابی طالب که خویشاوندی نزیک و فضایل و کرامت و شجاعت و ایمان او را می دانی و از منزلت والایش خبر داری به خواستگاریت آمده است نظر تو چیست ؟

حضرت زهرا که منتظر چنین لحظه ای بود پاسخی نداد و سکوت نمود پیامبر با دیدن سکوت و عدم کراهت درچهره اش فرمود الله اکبر سکوت او نشانه رضایت است .

فاطمه پس از سخن پیامبر فرمود : حمد پروردگاری که حق رابه حق و نور را به نور متصل نمود من راضی هستم به آنچه خدا و رسولش برای من راضی هستند.


ـ رضایت الهی به ازدواج نور با نور [5]

پیامبر با خوشخالی نزدامیرالمومنین باز گشت ورضایت زهرا را اعلام نمود سپس فرمود :« یا علی او برای تو ست تا هم صحبت خوبی برایش باشی می خواهی بشارتی به تو دهم ؟» عرض کرد «بلی یا رسول الله»

فرمود :« یا علی پیش از آمدن تو یکی از ملائکه برمن نازل شد که با لغت های مختلف تسبیح وتقدیس الهی می گفت. من برخاستم تا سرش را ببوسم اما او گفت : یا احمد مقام تونزد پروردگار از تمام اهل زمین وآسمان بالاتر است آنگاه جلو آمد و دست و سر مرا بوسید گفتم: ای حبیبم جبرئیل، تا به حال تورا این گونه ندیده بودم !؟ پاسخ داد :

من جبرئیل نیستم! من صرصا ئیل [6]نام دارم که برای بشارت ازدواج نور با نور نزد شما آمده ام من عهده دار یکی از ستون های عرش پرودرگار هستم و از خداوند اجازه گرفتم تانخستین کسی باشم که این خبر وتبریک را برای شما می آورد اینک جبرئیل میکائیل اسرافیل و اسماعیل ( موکل آسمان دنیا ) همرا با هفتاد هزار ملک پس از من نزدشما خواهند آمد.

من سوال کردم : ای صرصائیل ازدواج نور با نور یعنی چه کسی با چه کسی ؟ پاسخ داد : یعنی ازدواج علی و فاطمه!

هنگام خداحافظی دیدم بر کتف او چنین نوشته شده است « لا اله الا الله محمد فرستاده پروردگار است که او را به وسیله علی یاری کردم علی وصی وولی اوست؛ علی بن ابی طالب بر پا کننده ی حجت خداست .»

با دیدن نوشته از او پرسیدم ای صرصائیل این جملات از چه زمانی برکتف تو بوده است ؟ او گفت:« قسم به آنکه تو را به پیامبری مبعوث نمود این نوشته ها بیست وچهار هزار سال قبل ازخلقت آدم ابوالبشر بر کتف من نقش بسته است.»

پس از رفتن صرصائیل جبرئیل همراه میکائیل واسرافیل واسماعیل وهفتادهزار ملک نزد من آمدند جبرئیل نخست ظرف عطری به من داد و گفت « یا محمد این عطر رابه فاطمه بده تا سر و بدن خود راخوشبو کند» سپس حریر سفید بهشتی که دو سطر با نور در آن نگاشته بود و دردستانم گذارد.

پرسیدم : ای حبیبم جبرئیل این نوشته ها چیست ؟ پاسخ داد : در حریر چنین نوشته است «‌یا محمد خداوند به زمین نظری نمودوبرای رسالت خویش تورا از میان مخلوقات انتخاب کرد سپس نظری دوباره نمود و برای تو برادر و وزیر وهمراه و داماد برگزید تا او را به ازدواج دخترت فاطمه درآوری .»

پرسیدم:ای حبیبم جبرئیل این شخص دوم که خدا برگزید نامش چیست ؟

گفت : یا محمد او برادر تو دردین وپسر عمویت درخویشان است. او علی بن ابی طالب است .

ـ بشارت محمدی از آینده ی ازدواج نورانی[7]

سپس پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود : یا علی ! پروردگار دستور داده که تو داماد من باشی و فاطمه را به همسری تو درآورم . آیا راضی هستی؟

امیرالمؤمنین (ع) با خوشحالی بسیار عرض کرد :«آری یا رسول الله ، راضی هستم». آنگاه پیامبر (ص) با دریافت پاسخ مثبت از فاطمه (س) و علی (ع) سخنانی از آینده ی زندگی آنان بیان کرده فرمود :

یا علی ، من دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم. او سرور زنان عالم است . فاطمه پس از تو محبوب ترین شخص نزد من است . از شما دو آقای جوانان بهشت متولد خواهند شد . فرزندان شما پس از من به دست مردم مظلوم و شهید می شوند . آنان نجباء زاهد هستند که به وسیله ی ایشان پروردگار ظلم را خاموش می نماید و حق را زنده می کند و باطل را می میراند . تعداد آنها به عدد ماه های سال است و پشت سر آخرین شان عیسی بن مریم به نماز می ایستد.

( منبع کتاب گزارش لحظه به لحظه از ازدواج حضرت علی ( علیه الاسلام ) و حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) )


[1] احقاق الحق ج 22 ص 200 . المحتضر ص 125

[2] تاویل الایات : ج 1 ص 136.

[3] بحار الانوار :ج 43 ص 108 ، 118 مجمع الزوائد ج 9 ص 205 اشراق الصبااح ص 125 مسندفاطمه الزهرا «سیوطی » ص 81 احسن الکبار : ج 1 ص 210 فاطمه الزهرا «کعبی » ص 36 احقاق الحق 4 ص ت474 ج 329 خدیجه «ص» ام المومنین ص 267.

[4] احقاق الحق : ج 19 ص 246 بحار النوار ج 43 ص 93 – 109 رشفه الصادی ص 9 احسن الکبار ج 1 ص 210 امالی طوسی :ج ص 37 تاریخ دمشق :ج 42 ص 125 فاطمه الزهرا (کعبی ) ص 36 مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 345 .

[5] تحفه العروس : ص 39 احقاق الحق :ج 6 ص 616 ج 19 ص 127 ج 23 ص 493 ج 33 ص 347 جواهر المطالب ج 1ص 150 ذخایر العقبی ص 86 اثبات الهداه ج ا ص 655 بحا رالنوار ج 36 ص 272 ج 43 ص 111ـ 108 الغیبه ص 39 الثاقب فی المناقب ص 288 مائه منقبه ص 35 اصول کافی ج 1 ص 460 المحتضر ص 105 شجره طوبی ج 2 ص 241 فاطمه الزهار من قبل المیلاد : ص 27

[6] نسطائیل صلصائیل محمود نیز ذکر شده است .

[7] ذخایر العقبی :ص اثبات الهداه ج 1 655 بحار الا نوار : ج 326 ص 272 ج 43 ص 108 – 111 الغیبه ص 39 الثاقب فی المناقبص 35 اصول کافی ج 1ص 460 المحتضر ص 105 شجره طوبی :ج 2 ص 241 فاطمه الزهرا من قبل المیلاد :ص 27 تحفه العروس :ص 39 احقاق الحق : ج 6ص 616 ج ص 127 ج 493 ج 33ص 347 جواهر المطالب :ج 1 ص 150

کمالات بسیار حضرت فاطمه (س) از یک سو و انتسابش به شخص پیامبر از سوی دیگر و نیز شرافت خانوادگی او سبب شد که بسیاری از بزرگان به خواستگاری او بیایند. تعداد زیای از افراد سر شناس و ثروتمند مکه به خواستگاری فاطمه آمدند و مهریه های بالایی را به پیامبر پیشنهاد کردند. اما هر گاه سخن از پول و ثروت و مهریه های بالا برای ازدواج با فاطمه میشد، پیامبر با عصبانیت درجواب آنها می فرمودند:" آیا شما گمان می کنید من بنده پول و ثروتم؟"
مسلما پیامبر در امر ازدواج حضرت فاطمه، در صدد تبیین الگوهای اسلامی و از بین بردن سنتهای جاهلیت بود که شخصیت زن را در بالا برودن مهریه اش می پنداشتند. پیامبر به تمامی کسانی که با معیارهای غلط و رسوم جاهلیت به خواستگاری فاطمه می آمدند، جواب رد داد. تا اینکه نوبت به شخصیتی ممتاز که سالهای عمرش را در خدمت رسول خدا گذرانده و خود تربیت شده دامن پر فضیلت نبوت بود یعنی حضرت علی (ع) رسید.
ایشان از مال و ثروت دنیا بهره ای نداشت . اما سراسر وجودش مملو از ایمان به خدا و رفتارش مزین به ارزشهای الهی بود. حضرت علی (ع) هنگامی که به قصد خواستگاری فاطمه نزد پیامبر رفت، در حالیکه سراسر وجودش را حجب و متانتی خاص فرا گرفته بود چنین گفت:
" ای رسول خدا ، تو مرا در کودکی از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی و در سایه تربیت خود پروردی و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی و مرا از سرگردانی رهانیدی / تو در دنیا و آخرت تنها اندوخته من هستی ، اکنون که خداوند مرا به واسطه تو نیرومند ساخته است می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و همسری برگزینم. من برای خواستگاری فاطمه آمده ام."
ام سلمه می گوید:" هنگامی که حضرت علی(ع) پیشنهاد خود را مطرح ساخت، چهره رسول خدا از شادمانی روشن گشت، سپس بر چهره علی تبسمی زد و فرمود:" صبر کن تا از دخترم اجازه بگیرم"
پیامبر گرامی اسلام(ص) پس از کسب اجازه از حضرت فاطمه(ص) نزد علی آمد و موافقت خود را با این ازدواج اعلام فرمود.
بدین ترتیب زندگی مشترک حضرت فاطمه (س) و حضرت علی(ع) با عنایت الهی به سادگی و بدور از تشریفات آغاز گردید/ این بانوی گرامی با دریایی از فضائل اخلاقی و روحی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید و تقدیر الهی بر این امر واقع شد که او در مقام مادر فرزندانی را تربیت کند که هر یک از مجریان شایسته احکام الهی کردند.




درسی از شب ازدواج حضرت فاطمه (س)
در شب ازدواج حضرت فاطمه(س) شور و شوق خاصی در شهر مدینه برپا بود. قلب پیامبر به خاطر این پیوند مقدس مملو ا ز شادی وشعف بود . پیامبر بسیاری از اصحاب و بویژه مستمندان را به میهمانی این ازدواج فرا خوانده بود. زنان بسیاری گرد آمده بودند تا حضرت زهرا را در این مراسم مشایعت کرده و به خانه علی (ع) ببرند. در میان این شلوغی و ازدحام ناگاه زن فقیری نزد حضرت فاطمه رفت و درخواست کمک نمود. همه با تعجب فاطمه را می نگریستند که چگونه در چنین زمان حساس و به یاد ماندنی از زندگی اش ، هر آنچه در پیرامونش می گذرد را رها کرده و به یاری بنده ای از بندگان خدا می شتابد حضرت با قلبی مملو از رحمت و رافت و با نگاهی مهربان به آن زن گفت :
"بگو چه می خواهی تا من تو را یاری کنم ."
زن بامشاهده چهره مهربان حضرت زهرا و در حالکه بغض گلویش را می فشرد چنین گفت:
" ای دختر رسول خدا، نمی خواستم که در چنین شب بزرگی از زندگی ات خاطر تو را آزرده کنم ، ولی چه کنم که ناتوانی به گونه ای مرا در سختی قرار داده که چاره ای جز این ندیدم که به نزد تو بیایم. اکنون نیازمند به پوشاکی هستم که خود را با آن بپوشانم."
حضرت زهرا پس از شنیدن سخنان زن به او گفت :" قدری صبر کن تا من برگردم.
پس از لحضاتی حضرت فاطمه با لباسی که برای مراسم عروسی اش تهیه شده بود، به سوی زن آمد. حضرت با دستان مهربان خود لباس عروسی اش را به زن بخشید و او را به خدا سپرد. اطرافیان در حالیکه با تعجب بسیار به دختر پیامبر می نگریستند علت این امر را از او جویا شدند و حضرت در جواب آنان به آیه ای از آیات قرآن استناد کردو فرمود:
" لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون"
"هرگز به مقام نیکو کاران نخواهید رسید مگر از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید."
پیامبر پس از این اتفاق فرمود:" جبرئیل بر من نازل شد و فرمود:
" خداوند به تو و فاطمه سلام می رساند و می فرماید هرچه فاطمه بخواهد به او می دهیم."
من با فاطمه (س) ، این موضوع را مطرح کردم و او در جواب من گفت:
" هیچ چیز جز توفیق خدمت در راه حق نمی خواهم و از خداوند طلب می کنم که رحمتش همیشه باقی باشد."
**
زندگی مشترک حضرت فاطمه (س) و همسر با وفایش علی (ع) به سادگی و بدور از تشریفات آغاز شد و این بانوی گرامی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید. حضرت با کمال میل و در حالیکه احساس خوشبختی می کرد به خانه ساده و بی آلایش علی بن البیطالب (ع) رفت. پدر بزرگوارش معنی زندگی را به او آموخته بود و به وی تفهیم فرموده بود که انسانیت ، جوهر زندگی است و اهمیت ازدواجی که بر اساس خوی و خصلتهای اسلامی استوار گردد، به مراتب از زر و زیور دنیا با ارزشتر است .
ایشان به شئون مختلف زندگی عنایتی خاص داشت و با کار و کوشش به رفع نیازمندیهای منزل می پرداخت . زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) بخاطر موقعیت حساسی که خاندان پیامبر داشتند و در راه دعوت اسلام با آزار و اذیت مشرکین و منافقین روبرو بودند آکنده از سختی و فشارهای اقتصادی و اچتماعی بود. اما این شرایط دشوار، خللی در عزم و اراده ایشان ایجاد نکرد و این بانوی گرامی با صبر و تحملی خاص به وظایف خود عمل می فرمود.
در زندگی حضرت عبادت و طاعت پروردگار ، انجام وظایف خانواده و همچنین مشارکت در مسائل اجتماعی و سیاسی هر یک در جای خود جلوه ای خاص داشت.
حضرت فاطمه (س) با اینکه مسئولیت زیادی در خانه بر عهده داشت، اما هیچگاه خود را از مسائل سیاسی و اجتماعی دور نگه نداشت، حمایت بی دریغ ایشان از پیامبر اسلام و همچنین امام علی(ع) درخشانترین نقطه زندگیش می باشد. حضرت در برخی از غزوات مشارکت داشتند و پیامبر در جنگ ها مسئولیت برخی از کارها را به این بانوی گرامی می سپردند. ایشان در سخت ترین شرایط تا آنجا که مقدور بود پدر و شوهر خود را د ر جبهه ها همراهی می کردند.
حضرت فاطمه (س) با تمام توان، برای تبیین و تبلیغ فرهنگ اسلامی و آموزشهای زندگی ساز آن می کوشید. پس از رحلت پیامبر نیز حضرت فاطمه (س) در مورد سرنوشت جامعه اسلامی بی تفاوت نماند و در مقابل ظلم و بیعدالتی به شایستگی ایستادگی کرد. خطبه ای که این بانوی گرامی پس از رحلت پیامبر در مسجد النبی بیان کردند، نمایانگر شجاعت، شهامت ، بینش الهی و آگاهی سیاسی و اجتماعی ایشان است. با وجود چنین مسئولیت هایی ایشان در کنارهمسر با وفایش حضرت علی(ع) فرزندانی را تربیت کرد که هر یک الگویی راستین در ارزشهای انسانی شدند و از آنان نسلی پا به عرصه وجود نهاد که هنوز بعد از گذشت بیش از هزار سال ، سیره آنان در زندگی فرا روی تمامی حق جویان و کسانی است که بدنبال ارزشهای الهی و انسانی هستند
ایشان در مسائل علمی تلاش چشمگیری داشتند و بخصوص بانوان را بر علم آموزی و کسب معارف الهی ترغیب می کردند و می فرمودند:
" جلسه مباحثه و مناظره علمی برای من بسیار ارزشمند است . هر سوالی که دارید بگوئید تا جواب دهم."
نقل شده است که به واسطه کمالات علمی فراوان حضرت فاطمه(س) ، خدمتگذار ایشان " زنی به نام"فضه " بر اثرملازمت و همراهی با این بانوی گرامی، چنان با معارف قرآن آشنا شده بود که سالها با استناد به آیات قرآن به سوالات مختلفی که از سوی مردم مطرح میشد، پاسخ می داد.
زندگی زیبای فاطمه زهرا سلام الله علیها

به مناسبت ایام چند جلوه زیبا از جلوه های زندگی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام رو براتون اوردم تا بتونیم همه ما ( مخصوصا خواهران گرامی) یک معرفت خیلی قشنگ تری نسبت به ایشان پیدا کنیم و از رفتارو منش ایشان برای خودمون یک الگو بسازیم


وقتی صبح عروسی پیامبر ص از فاطمه ع پرسیدند دخترم شوهرت را چگونه دیدی ؟ پاسخ داد یا ابه خیر زوج یعنی ای پدر بهترین شوهر دیدم .
شب ازدواج و آغاز لحظه های یک زندگی نوین برای هر مرد و زنی شیرین و خاطره انگیز است اما بسیاری این لحظات شیرین را به انواع گناه می آلایند اما کاملترین الگوی بانوان جهان حضرت فاطمه علیها السلام در شب عروسی حال دیگری داشتند :
امام علی ع شب عروسی ، فاطمه زهرا را نگرا ن وگریان دید پرسید چرا ناراحتی ؟ ایشان پاسخ دادند:
پیرامون حال ورفتار خویش فکر می کردم به یاد پایان عمر و قبر خویش افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از اینجا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت پس تو را به خدا سوگند می دهم که بیا تا با هم به نماز بایستیم تا با هم دراین شب خدا را عبادت کنیم .
و تا صبح مشغول عبادت بودند...
قالت : تفکرت فی حالی و امری عند ذهاب عمری و نزولی فی قبری فشبهت دخولی فی فراشی بمنزلی کدخولی الی لحدی و قبری فانشدک الله ان قمت الی الصلوه فنعبد الله تعالی هذه الیله.
حضرت فاطمه علیها السلام واخلاص در عبادت :
ایشان میفرمایند« کسی که عبادتهای خالصانه خود را بسوی خدا بفرستد ، پروردگار بزرگ برترین مصلحت او را بسویش فرو خواهد فرستاد».
قالت :"من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"
حضرت فاطمه علیها السلام و برخورد صحیح اجتماعی با خوبان و بدان:
امام صادق علیه السلام روش برخورد صحیح اجتماعی با پرهیزکاران و فاسدان و دشمنان را از حضرت فاطمه علیها السلام اینگونه بیا ن می کند که حضرت فاطمه ع فرموده اند :
«پاداش خوشروئی در برابر مومن بهشت است و خوشروئی با دشمن و انسانهای ستیزه جو ، انسان را از عذاب اتش باز می دارد.»
قالت : بشر فی وجه المومن یوجب لصاحبه الجنه و بشر فی وجه المعاند المعادی بقی صاحبه عذاب النار .
السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه فان لک عند الله شان من الشان
معرفی خوشبخت‌ترین آدم روی زمین
توسط حضرت فاطمه‌ی زهرا

اجازه بدهید اول با هم سنگهایمان را درباره‌ی خود خوشبختی وابکَنیم و به یک تعریف واحد برسیم، آنگاه من برایتان می‌گویم که خوشبخت‌ترین آدم روی زمین کیست.
اصلا من یک ملاک به شما می‌دهم که بتوانید خوشبخت‌ترین آدمِ هر زمانی را که بخواهید در کمترین زمان تشخیص دهید.
اما خوشبختی!
پول و مقام و چه وچه خیلی خوبند، شاید در راه خوشبخت شدن هم به آدم کمک کنند و تا حدی باعث خوشبختی بشوند، اما فکر نکنم هیچ‌کسی اگر خودش و وجدانِ خودش، تنها بنشینند و منصفانه قضاوت کنند، به این نتیجه برسند که اگر من یک؛ نه ببخشید؛ صد میلیارد داشتم، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌شدم.
پس خوشبختی چیست؟
من و وجدانم برای رسیدن به اینکه چه چیزی باعث خوشبختیمان می‌شود، خیلی این طرف و آن طرف زدیم، خوب منکر اثرات چیزهایی مثل مقام و ثروت هم نبودیم.
اما!
اما آخرِ کار میدانید به کجا رسیدم؟ برایتان می‌گویم، درون خود چیزی به نام فطرت پیدا کردم که احساس کردم اگر گوشم را از هیاهوی دور و برم ببندم، فریاد او را که از اعماق جانم بر می‌آمد را خواهم ‌شنید، و فهمیدم که اگر به او پاسخ دهم، و او را راضی کنم، حس خنکی در من می دمد که حال خوش خوشبختی به من دست می‌دهد، اما چگونه باید می‌فهمیدم که تمام خواسته‌هایش چیست؟
در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار می‌آید
البته بعضی‌ از آنها بسیار واضح بود، مثل حس پرستش، و من در این چند ساله‌ی حیاتم لااقل این را فهمیده بودم که لَه لَه پرستش، با هیچ معبودی جز خدا، سیراب نمی‌شود.
فطرت، رهایم نمی‌کند، هرگاه که صدایی برای مشغول کردن من نیست فریادش را می شنوم.
من در کند و کاوم ، دستور العمل‌هایی یافته‌ام که پاسخ ندای درونم را می‌دهد، بله آن همان دین است، دینی که بر پایه‌ی فطرت بناگذاری شده است.
آری من راه خوشختی را در دینداری یافتم اما، چقدر راههای دینداری مختلف است، چقدر امام و رهبر و راهبر در این وادی است، دست در دست کدامشان باید گذاشت که مطمئن بود راه را بسوی دیار خوشبختی می‌پیماید؟
من این را نیز یافتم، و جالب این است که در مسلک آن امام و در آیین او حتی پول هم خوشبختی میاورد، مقام نیز آدم را خوشبخت‌‌تر می کند.
زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند
من وقتی پروردگار زمین و زمان، همو که مرا بود کرده بود، را برای شدیدترین نیاز درونم ، پرستش، به خدایی برگزیدم، او پیکی به‌ سوی من فرستاد که در دستش نسخه‌ی سعادت من بود.
و او راهبری برایم گمارد تا مرا به مقصد رساند.
اما در این میان خیلی ‌ها دستشان را برای گرفتن دست من دراز کرده‌اند، از کجا بفهمم که کدام یک همانی است که پیک خدایم ، پیامبر، برایم انتخاب کرده است.
در این گیر و دار ، این دختر رسول خدا است که مرا از حیرت می رهاند، آری، من شنیدم که فاطمه ‘که درود معبودم بر او باد از زبان پدرش می‌گفت: همانا خوشبخت، و بلکه آخر همه‌ی خوشبختها، کسی است که دوست‌دار علی در زندگی‌اش و بعد مردنش باشد.
زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند.
گفتم در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار می‌آید، بله، خدیجه را که حتما می‌شناسید، او کسی بود که پولش نیز در راه خوشبختیش خرج شد و واقعا در سعادتش اثر داشت، شاید دور و برتان آدمهای زیادی باشند که پول و بلکه همه چیزشان را حتی آبرویشان را صرف خوشبختی‌شان -همان محبت علی، امیر مؤمنان را می‌گویم- می‌کنند.
قول داده بودم که ملاکی برای پیدا کردن آدمهای خوشبخت،‌دستتان بدهم، و اکنون بگمانم خود به آن رسیده‌اید که آن محبت علی علیه السلام است.
حواستان باشد که من از خودم این ملاک را در نیاوردم بلکه نزدیک‌ترین کس به پیک الهی، دختر رسول خدا آن را فرموده است.

جهیزیه دختر رسول خدا


پس از انجام خواستگاری و مراسم عقد وقت آن رسید که حضرت علی علیه السلام برای همسر گرامی خود اثاثی تهیه کند و زندگی مشترک خود را با دختر پیامبر آغاز نماید . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت که حضرت علی علیه السلام زره خود را بفروشد و به عنوان جزئی از مهریه فاطمه علیها السلام در اختیار پیامبر بگذارد .
زره به چهارصد در هم به فروش رفت . پیامبر قدری از مبلغ آن را در اختیار بلال گذاشت تا برای زهرا ، عطر بخرد و باقمیانده را به عمار یاسر و گروهی از یاران خود داد تا برای فاطمه و علی لوازم منزل تهیه کنند .
از صورت جهیزیه حضرت زهرا علیها السلام می توان به وضع زندگی بانوی بزرگوار اسلام به خوبی پی برد . فرستادگان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از بازار بازگشتند درحالیکه آنچه برای حضرت زهرا علیها السلام تهیه کرده بودند به قرار زیر بود :

1. پیراهنی به بهای هفت درهم ؛
2. یک روسری به بهای یک درهم ؛
3. قطیفه مشکی که تمام بدن را نمی پوشانید ؛
4. تخت عربی از چوب و لیف خرما ؛
5. تشک از کتان مصری که یکی پشمی و دیگری از لیف خرما بود ؛
6. بالش ، دو تا از پشم و دوتای دیگر از لیف خرما ؛
7. پرده ؛
8. حصیر ؛
8. دستاس ؛
9. تشت بزرگ ؛
10. مشکی از پوست ؛
11. کاسه چوبی برای شیر ؛
12. ظرفی از پوست برای آب ؛
13. آفتابه ؛
14. ظرف بزرگ مسی ؛
15. چند کوزه ؛
16. بازوبندی از نقره .

یاران پیامبر وسایل خریداری شده را بر آن حضرت عرضه کردند و پیامبر ، در حالی که اثاث خانه دختر خود را زیر و رو می کرد ، فرمود : « اللهم بارک لقوم جل آنیتهم الخزف » ( خداوندا ، زندگی را بر گروهی که بیشتر ظروف آنها را سفال تشکیل می دهد مبارک گردان )



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد